درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شهر یار و آدرس shahreyar.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 55
بازدید کل : 9437
تعداد مطالب : 9
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

شهر یار
دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, :: 16:56 ::  نويسنده : دو تنها       

 

 در چشم هايم غرق شو....

و هزار و يك بار به حرمت دقايق عشق پاكي كه برايت سپري كرده ام

لبخند بزن

به چشم هايم نگاه كن.....

آثار اين چند سال عاشقيم...آنجاست!!!

 



دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, :: 16:48 ::  نويسنده : دو تنها       

 

 با تیشه خیال تراشیده ام تو را

در هر بتی كه ساخته ام دیده ام تو را

از آسمان به دامنم افتاده آفتاب؟

یا چون گل از بهشت خدا چیده ام تو را

هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ

من از تمام گل ها بوییده ام تو را

رویای آشنای شب و روز عمر من!

در خواب های كودكی ام دیده ام تو را

از هر نظر تو عین پسند دل منی

هم دیده، هم ندیده، پسندیده ام تو را

زیبا پرستیِ دل من بی دلیل نیست

زیرا به این دلیل پرستیده ام تو را

با آنكه جز سكوت جوابم نمی دهی

در هر سؤال از همه پرسیده ام تو را

از شعر و استعاره و تشبیه برتری

با هیچكس بجز تو نسنجیده ام تو را

سکوت کن نازنين سکوت کن

فريادت را چنين جماعت منگ

جز به سکوت بر نخواهند تافت

آغوشت را فروگير مهربان

بازوانت را فروگير

نوازشی نکرده دستانت را قطع می‌کنند

تا نوازشی نکنی 

 



شنبه 21 آبان 1390برچسب:, :: 17:14 ::  نويسنده : دو تنها       

  

گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت

، كه تو رو فقط و فقط واسه خودت بخواد..

كه وقتی تو اوج تنهایی هستی ،

با چشماش بهت بگه :

هستم تا ته تهش !

هستی !؟

 

گاهی دلت بهانه هایی می گیرد

که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری

که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...

گاهی دلت نمی خواهد

دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای

برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد

زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری

و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...!

که می شناسی بنشینی

و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...

گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید

 

 



پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 21:56 ::  نويسنده : دو تنها       

پروردگارا

سرنوشت مراخیر بنویس

تقدیری مبارک

تا هرچه را که تو دیر میخواهی ،زود نخواهم

وهرچه را که تو زود میخواهی ،  دیر نخواهم

خورشید را باور دارم  ، حتی اگر نتابد

به عشق ایمان دارم حتی اگر آنرا حس نکنم

به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد

تا خدا هست جایی برای ناامیدی نیست

 



پنج شنبه 28 مهر 1390برچسب:, :: 13:51 ::  نويسنده : دو تنها       

 

 

چیزی به فرو رفتنم نمانده ، چیزی به تمام شدنم نمانده ، در سایه سنگینی که بر روی زندگی ام افتاده ، وزش نابودی را می بینم

 

 

 

 

 با شمایم نشنیدید ؟ جوابم بدهید

تشنگی کشت مرا جرعه ی آبم بدهید

تشنه ام وای اگر آب به دستم نرسد

دست کم آب ندادید سرابم بدهید

سال ها هست که این شهر به خود مست ندید

عقل ارزانی تان باد شرابم بدهید

درد عشق است که جز مرگ ندارد مرحم

چوبه ی دار مهیاست طنابم بدهید

خواب تا مرگ،کسی گفت فقط یک نفس است

قسمتم مرگ نشد فرصت خوابم بدهید

گفته بودید که هر جرم عذابی دارد

عاشقی جرم بزرگی ست عذابم بدهید


 

 

 

 



پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, :: 19:47 ::  نويسنده : دو تنها       

در حضور خارها هم مي شود يک ياس بود
در هياهوي مترسک ها پر از احساس بود
دست در دست پرنده
بال در بال نسيم
ساقه هاي هرز اين بيشه ها را داس بود
کاش مي شد حرفي از "کاش مي شد"هم نبود
هرچه بود احساس بود و عشق بود و ياس بود



چهار شنبه 20 مهر 1390برچسب:, :: 11:12 ::  نويسنده : دو تنها       

 کاش می شد خالی از تشویش شد
برگ سبز تحفه درویش شد
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می امد کنارش می نشست
کاش من هم یک قناری می شدم
در تب آواز جاری می شدم
بال در بال کبوتر می زدم
آن طرفتر ها کمی سر می زدم
با قناری ها غزل خوان می شدم
پشت هر اواز پنهان می شدم
آی مردم ! من غریبستانی ام
امتداد لحظه ی بارانی ام
شهر من آن سوتر از پروانه هاست
در حریم آبی افسانه هاست...

 

نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
 

در اگر باز نگردد ، نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم ، چو گدا بر سر راهی

 
کس به غیر از تو نخواهم 
چه بخواهی چه نخواهی 
باز کن در ، که جز این خانه مرا نیست پناهی



سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:, :: 19:8 ::  نويسنده : دو تنها       

خداوند به موسی گفت : از دو موقعیت خنده ام میگیرد وقتی من بخوام کاری انجام بشه و تلاش بیهوده ی دیگران رو می بینم تا جلو انجام اون کار رو بگیرند و وقتی من نخوام کاری انجام بشه و جماعتی رو می بینم که برای انجام اون به آب و آتیش می زنند.



سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:, :: 18:41 ::  نويسنده : دو تنها       

 آرام باش عزیز من


آرام باش

دوباره سر از آب بیرون می آوریم

و تلألو آفتاب را می بینیم

زیر بوته ای از برف

که این دفعه

درست از جایی که تو دوست داری، طالع می شود

 



صفحه قبل 1 صفحه بعد